شعروخاطره نویسی
درباره وبلاگ


خداان حس زیباییست که در تاریکی صحرازمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را یکی مثل نسیم دشت می گوید کنارت هستم ای تنها.. به وبلاگ من خوش اومدید همش حرفهای ناگفته ایه که دوست داشتم به کسی که دوستش دارم بگم ولی هیچ وقت نتونستم تا اینکه ... الان دیگه باهم نیستیم و دلم میخواد کنارم باشه...واز خدا میخوام که بهم برگردونه عشقما...

پيوندها
طنزوطنزبازهم طنز
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعروخاطره نویسی و آدرس mehlysa.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 9
بازدید کل : 6768
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

کد ساعت -->
نويسندگان
لیلی

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:عشق,عاشقی,احساس,, :: 14:6 :: نويسنده : لیلی

 

تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟

تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز،
که از شرم نبود شاد‌پیغامی،
میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند
چیزی نمی‌خواهد

و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر؟

 تو از خورشید پرسیدی، چرا
بی‌منت و با مهر می‌تابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی
از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟

تو آیا، یاکریمی دیده‌ای در آشیان، بی‌عشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیده‌ای، رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند؟
تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟

تو آیا خوانده‌ای با بلبلان، آواز آزادی؟

 

 

                  تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟           
 جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌ای آیا ؟!

 

 

 

نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق!
که فردا می‌رسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب می‌آید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!

 

تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمی‌تابد؟


نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کرده‌ای آیا؟

 

جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیده‌ام در تو!
که عاشق بوده‌ام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته می‌دانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من!
به گوش بسته می‌خوانی

 

جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیده‌ام در تو!
که عاشق بوده‌ام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته می‌دانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من!
به گوش بسته می‌خوانی

 

تو آیا هیچ می‌دانی،
                                                           اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش؟
                نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است…

 
 
 

 

 

 
یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, :: 17:40 :: نويسنده : لیلی

به ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي به آسمان نگاه كن . كسي هست كه عاشقانه تو را مي نگرد و
منتظر توست . اشكهاي تو را پاك مي كند و دستهايت را صميمانه مي فشارد . تو را دوست دارد فقط به
خاطر خودت . و اگر باور داشته باشي مي بيني ستاره ها هم با تو حرف مي زنند . باور كن كه با او هرگز
تنها نيستي. فقط كافيست عاشقانه به آسمان نگاه كني.

سلام خدمت همه دوستان عزیزم نماز روزه هاتون قبول .امیدوارم خوب و خوش و سلامت باشین.خیلی دلم میخواست زودتر از اینا بیام ولی نشد تا امتحاناتم تموم شد و اومدم خونه دیگه حال و حوصله اش را نداشتم که بیام یعنی انگیزه ای نداشتم تا اینکه این متن قشنگ را یکی از دوستانم برام ایمیل کرده بود وقتی خوندمش انگیزه اومدن به وبلاگ پیدا کرد و اون چه انگیزه ای بهتر و ارزشمندتر از خدای خوب و مهربونم.