روزی که ما با هم آشنا شدیم...
شعروخاطره نویسی
درباره وبلاگ


خداان حس زیباییست که در تاریکی صحرازمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را یکی مثل نسیم دشت می گوید کنارت هستم ای تنها.. به وبلاگ من خوش اومدید همش حرفهای ناگفته ایه که دوست داشتم به کسی که دوستش دارم بگم ولی هیچ وقت نتونستم تا اینکه ... الان دیگه باهم نیستیم و دلم میخواد کنارم باشه...واز خدا میخوام که بهم برگردونه عشقما...

پيوندها
طنزوطنزبازهم طنز
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعروخاطره نویسی و آدرس mehlysa.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 10
بازدید کل : 6795
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

کد ساعت -->
نويسندگان
لیلی

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:7 :: نويسنده : لیلی

سلام به همه دوستان گلم . بعداز ظهر بهاریتون بخیر.امیدوارم همتون خوب و خوش و سلامت باشین.واما تو ای عشق ساده ی من الان که میدونم خوابی امیدوارم خوابهای رنگی ببینی.امیدوارم حالت خیلی خیلی خوب باشه . من این چند روز حالم خیلی بهتر شده...همش میرم تو اتاقک بالای سوئیتمون (همونجا که با هم تلفنی حرف میزدیم...)وکتابایی که از کتابخونه خونتون بهم دادی را میخونم ...خودت میدونی کدوم کتابا را میگم ...وقتی اون بالا میشینم یه حالت عرفانی بهم دست میده...که احساس میکنم به خدا خیلی نزدیکم...بماند میدونی امروز چه روزیه ؟ امروز سالگرد روز آشناییمونه...خیلی دلم میخواست پیشم باشی...؟به هر حال اینجوریاس دیگه...

روزی که ما با هم آشنا شدیم چه خوب بود مثل این روزا نبود یه روز بی غروب بود...به هر حال آشنایی با تو یکی از مهمترین رویدادهای زندگیم بود چون با تو عشق را شناختم...با تو زندگی را فهمیدم وباتو...

بی شک آغوش تو هشتمین عجایب دنیاست...

واردش که میشوی زمان بی معنا میشود.

هیچ بعدی ندارد...بی آنکه نفس بکشی روحت تازه می شود.

تمام ثروت دنیا را به یک وجبش نخواهم بخشید...

...حالا که دیگر دستم به آغوشت نمی رسد و بوسیدنت موکول شده به تمامی روزهای نیامده...باید اسمم را در کتاب گینس ثبت کنم تا همه بدانند یک نفر با سنگین ترین بار دلتنگی روی شانه هایش تو را دوست می داشت...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: